امروز آقای آتش نشان اومدن مدرسه برای آموزش خاموش کردن آتیش
بله ایشون یک همراه که سوار ماشین بودن و قرار بود ماشینو به داخل مدرسه بیارن هم داشتن.
و البته بگم فک نکنم که هیچ آشنایی قبلی با ماشین داشتن 
چون 3 ساعت تمام هی دنده عقب میگرفت هی می یومد جلوو.
بعد از قرن ها این آقا به طوری که نزدیک بود بچه های مدرسرو زیر کنه وارد شد 
بچه ها هم بلند شدن و اون یکی آقا هه یه کم حرف زد
و بعد یه پارچه رو مثل مشعل المپیک پیچید دور چوب روش بنزین ریخت آتیش زد 
و این جا کار تموم نشدبلکه تازه شروع شد
بله ایشون یه کاسه ی داغون رو برداشتن توش مقداری چیز میز ریختن و آتیش زدن !!
و بعد از این کپسولا برداشتن وگفتن دماغاتونو با مغنعه بگیرید !
بعد از این که دود بلند شد فهمیدیم که چرا این کارو باید میکردیم
چون که این قدرررر این قدررررررر این قدر بوش فجیح بود
که آدم احساس میکرد توی اگزوز ماشین خوابیده !!!
بعد از اینکه اون آتیشو خاموش کردن دوباره روشن کردن و دوباره خاموش کردن
و دفعه ی بعد روشن کردن و دادن ناظممون (کاظمی) خاموش کنه .
خانم کاظمی هم نزدیک بود مدرسرو به آتیش بکشه .
و در این مدت که خانم کاظمی داشتن آتیش و خاموش می کردن بچه ها داد میزدن خانم کاظمی خانم کاظمی هی هی !!!!!!!!! 


بعد هم همه برای اینکه داشتن مدرسرو به فنا میدادن براشون دست زدن هوووووراااا
خلاصه سرتونو درد نیارم مارو فرستادن بالا وبه کارامون رسیدیم !
بهله دیگه اینم از وضع مدرسهی ما !
نظرات شما عزیزان: